تولد پنج سالگی جیگر طلای مامان وبابا
دخملك گلم امسال هم جشن تولدت مصادف بود با اواخر ماه عزيز محرم ما قرار گذاشتيم تولد پنج سالگيتو بعد از اين ماه بگيريم علاوه بر اون مامان جون واقاجون عزيزمون هم كه سي ام اذر امسال به خونه خدا تشرف يافتن وخدا رو شكر رفتن مكه ما هم صبر كرديم تا اونا تشريف بيارن كه تواين فاصله هم عمو حسن خدا رو شكر ازدواج كردن وزن عمو رعنا بهمون ملحق شدن (زن عموي عزيز ايشاله خوشبخت بشين) من حساب كردم ايشا له تولد هفت سالگيتو دقيقا روز تولدت جشن ميگيريم از حالا تو ذهنم كلي برنامه ريزي ميكنم جشن تولد پنج سالگي دخملكم علا وه بر مهموناي عزيز هر سالمون مهموناي جديدي هم داشت دوستت پارلا جون ومامانشون و زن عمو رعنا ولي وقتي مامان بابايي...